الف میگم ابروت کمونه ای کمون ابروی من
ب میگم بالات بلنده ای گل خوشبوی من
ت تورا میخوام عزیزم تا برام تاتی کنی
ث ثواب است گر لباتو با لبام قاطی کنی
جیم جوابم را ندادی ، چ چرا
ح حامی خواستم خودم میخوام تو را
دال دلم پیش دلت باشد گرو
ذال ذلیلت گشتم از پیشم مرو
دال و ذال و ر روسری قشنگ داری
ز و ز و ز ز حال من خبر داری
سین میخوام بگم سمن بری سمن بری
شین میخوام بگم شیرین لبی و شکری
صاد و ضاد و طین و ظین و عین و غین و ف و قاف و کاف و گاف و لام و میم
لم بده برام رو صندلی رو صندلی
نون نگات کنم چرا که خیلی خوشگلی
ی یواش بیا بخون برام الف ب رو
دیدی که برات الفو خوندم تا ی رو
بردی از یادم . دادی بر بادم . با یادت شادم
دل به تو دادم . در دام افتادم . از غم آزادم
دل به تو دادم . فتادم به بند
ای گل بر اشک خونینم نخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز
چه شد آنهمه پیمان . که از آن لب خندان
بشنیدم و هرگز خبری نشد از آن
کی آیی به برم . ای شمع سحرم
در بزمم نفسی . بنشین تاج سرم . تا از جان گذرم
پا به سرم نه . جان به تنم ده
چون به سر آمد . عمر بی ثمرم
نشسته بر دل غبار غم . زآنکه من در دیار غم
گشته ام غمگسار غم
امید اهل وفا تویی . رفته راه خطا تویی
آفت جان ما تویی
بردی از یادم . دادی بر بادم . با یادت شادم
دل به تو دادم . در دام افتادم . از غم آزادم
دل به تو دادم . فتادم به بند
ای گل بر اشک خونینم نخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز
ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من
ای دل نمیترسی مگر از یار بیزنهار من
ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من
نشنیدهای شب تا سحر آن نالههای زار من
یادت نمیآید که او می کرد روزی گفت گو
می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار من
اندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان
این بس نباشد خود تو را کگه شوی از خار من
گفتم امانم ده به جان خواهم که باشی این زمان
تو سرده و من سرگران ای ساقی خمار من
خندید و می گفت ای پسر آری ولیک از حد مبر
وانگه چنین می کرد سر کای مست و ای هشیار من
چون لطف دیدم رای او افتادم اندر پای او
گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من
گفتا مباش اندر جهان تا روی من بینی عیان
خواهی چنین گم شو چنان در نفی خود دان کار من
گفتم منم در دام تو چون گم شوم بیجام تو
بفروش یک جامم به جان وانگه ببین بازار من
شعر از مولانا - قسمت های قرمز رنگ در آهنگ نیست
امشب به بر من است آن مایه ی ناز
یا رب تو کلید صبح، در چاه انداز
ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب ، با من بیچاره بساز
امشب شب مهتابه ، حبیبم رو میخوام
حبیبم اگر خوابه ، طبیبم رو میخوام
گویی فلانی آمده ، آن یار جانی آمده
مست است و هشیارش کنید
خواب است و بیدارش کنید
آمده حال تو، احوال تو، سیه خال تو، سفید روی، تو ببیند برود
شب به گلستان تنها منتظرت بودم
بادهی ناکامی در هجر تو پیمودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
آن شب جانفرسا من بی تو نیاسودم
وه که شدم پیر از غم، آن شب و فرسودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
بودم همه شب دیده به ره تا به سحرگاه
ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه
غمها به سر آمد زنگ غم دوران از دل بزدودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
پیش گلها، شاد و شیدا، میخرامید آن قامت موزونت
فتنهی دوران دیدهی تو از دل و جان من شده مفتونت
در آن عشق و جنون مفتون تو بودم
اکنون از دل من بشنو تو سرودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم
نه ز بویم نه ز رنگم نه ز نامم نه ز ننگم
حذر از تیر خدنگم که خدایی است کمانم
رخ تو گر چه که خوب است قفس جان تو چوب است
برم از من که بسوزی که زبانهست زبانم
مولانا
به رهی دیدم برگ خزان، پژمرده ز بیداد زمان
کز شاخه جدا بود
چو زگلشن روکرده نهان، در رهگذرش باد خزان
چون پیک بلا بود
ای برگ ستمدیده ی پاییزی
آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی
روزی تو هم آغوش گلی بودی
دلداده و مدهوش گلی بودی
شد خزان گلشن آشنایی, بازم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بر تو, وز تو ندیدم جزء بد اهلی و بی وفاییمرا ببوس مرا ببوس
برای آخرین بار
ترا خدانگهدار
که میروم بسوی سرنوشت
بهار ما گذشته
گذشته ها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت
در میان توفان
هم پیمان با قایقرانها
گذشته از جان باید بگذشت از طوفانها
به نیمه شبها
دارم با یارم پیمانها
که برفروزم آتشها در کوهستانها آه
شب سیه
سفر کنم
ز تیره راه
گذر کنم
نگه کن ای گل من
سرشک غم به دامن
برای من میفکن
مرا ببوس مرا ببوس
برای آخرین بار
ترا خدانگهدار
که میروم بسوی سرنوشت
بهار ما گذشته
گذشته ها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت
دختر زیبا امشب بر تو مهمانم
درپیش تو میمانم تا لب بگذاری بر لب من
دختر زیبا از برق نگاه تو
اشک بی گناه تو
روشن سازد یک امشب من
مرا ببوس مرا ببوس
برای آخرین بار
ترا خدانگهدار
که میروم بسوی سرنوشت
بهار ما گذشته
گذشته ها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت
از برت دامن کشان ، رفتم ای نامهربان
از من آزرده دل ، کی دگر بینی نشانساقی امشب، مثل هر شب اختیارم دستته ( اگه نگی مستی بسه ته )
یه چشم به چشم تو، چشم دیگم به دست ته ( اگه نگی مستی بسه ته )
امشب که مست مستم، دست و پای غم رو بستم
امشب که لول لولم، از من نپرس کی هستم
ساقی امشب می بده، پیمونه پیمونه
دست غم کوتاهه از دل، کنج می خونه
آنقدر مستم بکن تا من ببینم باز
هر چه عاقل مثل خود، دیوونه دیوونه
ساقی از گوشه میخونه نرونم
خونه امیدمه بذار بمونم
چلچراغ میخونهت روشن بمونه
زنده باشی، من زیر سایهت بمونم
ساقی امشب، مثل هر شب اختیارم دستته ( اگه نگی مستی بسه ته )
یه چشم به چشم تو، چشم دیگم به دست ته ( اگه نگی مستی بسه ته … )
مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه
غم با من زاده شده منو رها نمیکنه
منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه
شب که از راه میرسه
غربتم باهاش میاد
باز ای الهه ی ناز با دل من بساز
کین غم جانگداز برود زبرمگر دل من نیاسود از گناه تو بود
بیا تا ز سر گنهت گذرمباز می کنم دست یاری به سویت دراز
بیا تا غم خود را با راز و نیازگر نکند تیر خشمت دلم را هدف
به خدا همچو مرغ پر شور شعفآن که او
به غمت دل بنددتو الهه ی نازی در بزمم بنشین
من تو را وفا دارم بیا که جز ایناین همه بی وفایی ندارد ثمر
به خدا اگر ازمن نگیری خبرسبک: Classical
کیفیت و فرمت فایل اجرائی: Mp3 ; 128 Kbps
مدت زمان پخش: 9:21 Min
حجم فایل: 9 MB
این موسیقی همیشه از رادیو پیام ، رادیو شهر پایتخت (تهران) تقریبا هر روز چندین بار پخش می شود! همچنین موسیقی متن فیلم 2001 : یک ادیسه فضایی نیز میباشد . تحسین آهنگسازان و حتی شنوندگان در این موسیقی به وضوح نمایان است! پیشنهاد می شود اگر به دنبال موسیقی های کلاسیک آرام و دلنواز هستید " دانوب آبی " را از دست ندهید.
به لبش ننشیند لبخندی/
چو غنچهی سپیده دم/
شکفته شد لبم ز هم/ز غصه پاره پیرهن بود/
متن ترانه سیمین بری با صدای زنده یاد جمشید شیبانی
ترانه سرا : ابراهیم صفائی
آهنگساز : زنده یاد جمشید شیبانی
سیمین بری گل پیکری آری/
از ماه و گل زیباتری آری/
همچون پری افسونگری آری/
دیوانه رویت منم چه خواهی دگر از من/
سرگشته رویت منم نداری خبر از من/
هر شب که مه بر آسمان/
گردد عیان دامن کشان/
گویم به او راز نهان/
که با من چه ها کردی/
به جانم جفا کردی/
هم جان و هم جانانه ای اما/
در دلبری افسانه ای اما/
اما ز من بیگانه ای اما/
آزرده ام خواهی چرا تو ای نوگل زیبا/
افسرده ام خواهی چرا تو ای آفت دلها/
عاشق کشی شوخی فسونکاری/
شیرین لبی اما دل آزاری/
با ما سر جور و جفا داری/
می سوزم از هجران تو ، نترسی ز آه من/
دست من و دامان تو ، چه باشد گناه من/
دارم ز تو نامهربان/
شوقی به دل/
شوری به جان/
می سوزم از سوز نهان/
ز جانم چه می خواهی/
نگاهی به من گاهی/
یارب برس امشب به فریادم/
بستان از آن نامهربان دادم/
بیداد او برکنده بنیادم/
گو ماه من از آسمان دمی چهره بنماید/
تا شاهد امید من ز رخ پرده بگشاید